دیگر نمی خواهمت . . .

و دوباره سکوت ، اشک ، تنهایی
و دوباره من . . .
من و سکوت
من و اشک
من و تنهایی
در اشکم ، در سکوتم و در تنهاییم تو آمدی
تو آمدی ؟ ؟ ؟
تو در خیالم آمدی
وگرنه من که سالهاست با واقعیت و زندگی قهرم
من جزیی از فراموش شده های زندگیم .
تو در غریبانه ترین لحظه های خیالم آمدی ، که ای کاش در خیال هم نمی آمدی
آخر تویی که در واقعیت زندگی تنهایم گذاشتی
در خیال هم تنهایم خواهی گذاشت .
برو ، برو
برای همیشه برو
دیگر نمی خواهمت . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد